آیتالله هاشمی رفسنجانی یکی از پایهگذاران جمهوری اسلامی، درگذشت. او از جمله نزدیکترین افراد به آیتالله خمینی رهبر انقلاب ایران بود و چهرهای که همواره از او بهعنوان شخصیت دوم در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی یاد میشد. بسیاری از تحلیلگران و ناظران مسائل ایران در غرب وی را با دنگ شیائوپنگ مقایسه میکنند؛ رهبر اسبق جمهوری خلق چین. هاشمی رفسجانی از نگاه تحلیلگران خارجی نمونهای از شخصیتی بود که با وجود اینکه نقشی مهم و تعیینکننده در انقلاب داشته است اما در گذر زمان بهاین ارزیابی رسید که باید تغییرات و اصلاحاتی در مسیر نظام برخاسته از انقلاب ایجاد شود. هاشمی رفسنجانی در نگاه نشریات غربی نقشی شبیه به دنگ شیائوپنگ دارد. شخصی که توانست با سیاست تعامل با کشورهای غربی و باز کردن پنجرههای کشور به روی سرمایه و تکنولوژی، تحولات مهمی را در ساختار اقتصاد سیاسی ایجاد کند.
فارغ از اینکه مقایسه آیتالله هاشمی رفسنجانی در ایران با دنگ شیائوپنگ در چین مقایسه درستی است یا نه اما این واقعیت تقریبا غیرقابل انکار است که هاشمی رفسنجانی از نگاه غربیها همواره بهعنوان شخصیتی شناخته میشد که دست کم از تحولات جهانی به خوبی مطلع است و برقراری پیوند با اقتصاد بینالمللی را کوتاهترین راه برای رسیدن به توسعه و رشد اقتصادی میداند. هاشمی رفسنجانی برای سالهای چهره خارجی نظام بود و نخستین تصویری که در رسانههای غربی از جمهوری اسلامی تداعی میشد چهره او بود. تقریبا تحولی در بستر ارتباط جمهوری اسلامی با دنیای خارج نبود که هاشمی رفسنجانی در آن نقشی نداشته باشد.
هاشمی رفسنجانی در روند تجربه و فعالیت اجرایی به این ضرورت رسید که باید برای تغییر و اصلاح مسیر و سرعت بخشیدن به روند توسعه کشور، از اقتصاد آغاز کند. در نظر این سیاستمدار باتجربه نقطه عزیمت توسعه، میدان اقتصاد بود. شاید اکنون که نزدیک به سه دهه از شروع ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی گذشته است بسیاری با توجه متون جدید توسعه این تصویر را یکسویه و ناقص بدانند اما تجربه تاریخی نیز تا حدودی اهمیت ارتقای سطح معیشت و استحکام اقتصادی را در پیمودن مسیر توسعه نشان میدهد. راهی که هاشمی برای اصلاح اقتصادی پیش گرفت مسیر خصوصیسازی و ایجاد آزادی اقتصادی و رقابتپذیر کردن اقتصاد بود.
در نگرش هاشمی رفسنجانی، توسعه، از دو طریق و به موازات هم پیش میرفت. اقتصاد رقابتی و کاهش نقش دولت در این عرصه به همراه تعامل با جهان. کاهش کانونهای تنشزا در سیاست خارجی و به خدمت گرفتن روابط خارجی کشور برای توسعه اقتصادی. هاشمی رفسنجانی از معدود روحانیونی بود که در سالهای ابتدایی انقلاب نیز بر اهمیت کارآفرینی و ایجاد ثروت تاکید میکرد. وی در خطبههای نماز جمعه که در مقطعی مهمترین تریبون بیان نقطه نظرات نظام سیاسی بود بر اهمیت تولید و کسب ثروت تاکید میکرد. او پیش از انقلاب شخصا نیز فعالیت اقتصادی داشت و در ساختوساز و تولیدات کشاورزی مشغول بود و حاصل کارآفرینی وی در سالهای مبارزه، در خدمت نهضت اسلامی درآمد.
تجربه سالیان جنگ هشت ساله و آشنایی با تجارب دیگر کشورها به کمک هاشمی آمد و او که در سال ۶۸ به بالاترین مقام اجرایی رسیده بود حالا باید دست به کار میشد و رونق را به اقتصادی که به علل مختلف از جمله جنگ هشت ساله از روند توسعه جامانده بود بازمیگرداند. تنها راه و کوتاهترین مسیر، توجه تام و تمام به اقتصاد بود. هاشمی کابینهاش را کابینه کار نامید و از وزرایش و نمایندگان مجلس خواست سیاست را به او بسپارند و همه به فکر کار و تلاش اقتصادی باشند. شاید اگر شخص هاشمی دوباره به آن سالها بازمیگشت تغییراتی در مسیری که دولتش پیمود، ایجاد میکرد و به فرهنگ و سیاست نیز وزنی متناسب با اقتصاد میداد. در نگاه هاشمی اما مهمترین مساله اقتصاد بود و آنچه که ممکن بود کشور و نظام سیاسی را با مشکل مواجه کند ویرانی زیرساختهای اقتصادی کشور و عدم رونق در تولید بود. در میان نسخههای اقتصادی تجربه شده در دنیا اما هاشمی خصوصیسازی، کاهش نقش دولت و افزایش رقابت در اقتصاد را برگزید. تیمی که هاشمی برای همراهی با دولتش انتخاب کرد همگی روی این مساله توافق داشتند و میتوان گفت از حیث هماهنگی نظرات بیشترین هماهنگی را در میان دولتهای بعد از جنگ داشتند.
خصوصیتهای فردی هاشمی رفسنجانی نیز به پیگیری و اجرای برنامههای اقتصادی کمک شایانی کرد. وی در میان رؤسای جمهور بعد از جنگ شاید بیشترین علاقهمندی را به مباحث عمرانی داشت. بسیاری از مدیران اقتصادی دولت شهادت میدهند که هاشمی رفسنجانی در جلسات دولت و همچنین کمیسیونهای تخصصی با اشتیاق به نظرات گوش میداد و در روند بررسی کارشناسی وارد جزییات موضوع میشد. هوش شخصی و نگاه اقتصادی به امور، کار همکاران دولت او را هم سخت و هم آسان میکرد. آسان از این جهت که لازم نبود برای توضیح مسائل و مشکلات ساعتها وقت صرف کنند و سخت از این رو که نمیتوانستند به رییس دولت گزارش غیرواقعی و اغراق شده بدهند.
هاشمی رفسنجانی دستکم در دولت اول شخصا بار بسیاری از مسائل را به دوش میکشید. در آن سالها این مساله برای دولتمردان بسیار مهم بود که برای اجرای طرحهای اقتصادی و ایجاد رونق در تولید، از جنبههای سیاسی حوزههای مدیریتشان خاطری آسوده داشته باشند و این اطمینان خاطر را داشته باشند که گرفتار حاشیههای سیاسی نمیشوند. برای همین هنگامی که هاشمی با نظرات همکارانش درباره جذب سرمایه خارجی و ارتباطگیری با دنیای خارج روبهرو میشد آنها را از مسائل احتمالی که ممکن بود در حوزه سیاسی ایجاد شود، مطمئن میکرد.
در هشت سال دولت هاشمی سازمان برنامه و بودجه دوران طلایی خود را در سالهای پس از جنگ میگذراند و به بالاترین سطح از اثرگذاری در ساختار مدیریتی کشور رسیده بود. حاصل اراده سیاسی که منحصرا به علت نقش و اعتبار شخصی هاشمی رفسنجانی و ارتباط وی با سایر نهادها و شخصیتهای قدرتمند نظام به دست آمده بود به علاوه تمرکز روی مشکلات اقتصادی و تنشزدایی در سیاست خارجی، رشد اقتصادی بالای ۱۰ درصد در دو سال اول دولت هاشمی و بزرگتر شدن اقتصاد ایران بود.
آغاز مشکلات؛ تضعیف اجماع درون نظام
به تدریج اما در دولت دوم هاشمی رفسجانی و مشخصا از سال ۷۴ به بعد بود که دشواریهای هاشمی و دولتش آشکار شد. اجماع درون سیستم نسبت به جهتگیریهای کشور دیگر به استحکام و قدرت دولت اول هاشمی نبود. سیاست دولت در قبال قیمت ارز و افزایش تورم، منجر به افزایش فشار اقتصادی روی اقشار ضعیف شد هر چند بعضی از مدیران اقتصادی دولت هاشمی معتقدند باید سیاست تعدیل با قدرت ادامه مییافت و مشکلات به وجود آمده موقتی و قابل رفع بودند. اگرچه هاشمی قلبا و از نظر تحلیلی به درستی سیاستهای اقتصادی دولتش ایمان داشت اما مشکلاتی که در معیشت مردم رخ داد منجر به افزایش فشار سیاسی به دولت شد.
هاشمی رفسنجانی با در نظر گرفتن مصالح سیاسی در آن مقطع زمانی، در دولت دوم خود پستهای فرهنگی و سیاسی را واگذار کرده بود تا بتواند برنامههای اقتصادی را با قدرت سالهای ابتدایی ریاست جمهوریاش پیش ببرد اما تکانههای اقتصادی باعث شد او از میانه دولت دومش قدرت و برش لازم را از دست بدهد. هاشمی رفسنجانی در سال ۷۶ دولت را به رییس دولت اصلاحات واگذار کرد اما در تمام سالهای دولت اصلاحات که متناسب با فضای کشور وزن مسائل سیاسی و فرهنگی در دولت افزایش یافته بود این انتقاد را بیان میکرد که باید مسیر توجه به مسائل اقتصادی توسعه در دولت هفتم ادامه مییافت. او به دنبال این بود که مدیرانی که در هر دو دولت سازندگی و اصلاحات حضور داشتند این مسیر را پیگیری کنند و بدون توجه به اقتضائات کشور به سیاست نپردازند. در نظر هاشمی جامعهای که بدون حل مشکلات اقتصادی بر تنور مطالبات سیاسی آن دمیده شود سرانجام اسیر افراط میشود؛ نگرشی که رویدادهای سال ۸۴ به بعد تا حدودی صحت آن را نشان داد.
میراث هاشمی رفسنجانی
هاشمی رفسنجانی تاثیری عمده بر مدیریت اجرایی کشور گذاشت. میتوان ادعا کرد که بدنه مدیریت اجرایی و اقتصادی جمهوری اسلامی توسط هاشمی رفسنجانی به عرصه رسید و در دولت او بود که سرمایهای از مدیران اقتصادی که بعدها به تکنوکرات معروف شدند شکل گرفت. مدیرانی که تاثیرشان در دولت اصلاحات و همچنین دولت یازدهم مشخص است. این دسته از مدیران، کارشناسانی بودند که با حذف آنها در دولت نهم و دهم هزینهای بسیار سنگین به اقتصاد و ساختار اداری کشور تحمیل شد هزینهای که در طولانیمدت همچنان بر دوش نظام جمهوری اسلامی سنگینی میکند.
هاشمی رفسنجانی این حسن را داشت که به صراحت دیدگاههای خود را درباره جهتگیریهای کلی کشور بیان کند. این صراحت بعد از سال ۸۴ افزایش هم یافته بود. او در بیان و تشریح مسیر غلط کشور در حوزه مدیریت اجرایی، در هشت سال دولتهای نهم و دهم تردیدی به خود راه نمیداد. شاید هیچ مدیر اجرایی در جمهوری اسلامی وجود نداشته باشد که دیدگاههایش دستکم در حوزه اقتصاد به شفافیت نظر هاشمی رفسنجانی برای اهل نظر مشخص شده باشد. او صراحتا از بخش خصوصی و اقتصاد رقابتی دفاع میکرد و مصرانه بر افزایش ارتباطات با دنیای خارج پای می فشرد. او اهمیت زمان و سرعت را در اقتصاد درک میکرد به همین منظور حداکثر تلاش خود را میکرد تا بتواند با جذب سرمایه روند فعالیتهای عمرانی را تسریع کند. نمونه آن رشد سریع صنایع نفت و گاز در دولت هاشمی بود که با قدرت توسط دولت اصلاحات ادامه یافت و توانست به منبع درآمدی مهم برای کشور تبدیل شود.
آشنایی فراوان هاشمی از روند توسعه جهانی بود که افسوس او از درآمدهای به هدر رفته در دولتهای نهم و دهم را بیشتر میکرد و این ناراحتی را بارها و بارها به زبان آورد که ایران در این هشت سال فرصتی طلایی را از دست داده است.
هاشمی رفسنجانی از آن دست سیاستمدارانی بود که کارآمدی و تامین خیر و مصلحت عمومی را به اعتبار و محبوبیت شخصی ترجیح میداد. او را نماد عملگرایی در سیاست ایران میدانند جایگاهی که بحق به او اعطا شده است. هاشمی در تمام سالهایی که در مرکز سیاست ایران ایستاد نه تنها محبوبترین سیاستمدار ایران نبود بلکه سالهای طولانی اصلیترین هدف هرگونه مخالف خوانی در عرصه سیاسی و رسانهای بود. بیشک اما از کارآمدترین مدیران سیاسی عمر جمهوری اسلامی بود. او شخصیت و سابقه خود را به خدمت توسعه ایران درآورد. شاید اکنون برداشت او از توسعه محل نقد باشد اما کارنامه شخصی او متناسب با فشارهایی که از همه سو بر او وارد میشد قابل دفاع است. هاشمی زمانی از حضور بخش خصوصی در اقتصاد و اهمیت ارتباط با جهان دفاع میکرد که کمتر کسی حاضر بود بهاین صراحت دیدگاه خود درباره مسیر صحیح اقتصادی را توضیح دهد. با درگذشت هاشمی رفسنجانی مدیریت سیاسی و اقتصادی ایران یکی از مهمترین چهرههای خود را از دست داد. اثرات و پیامدهای فقدان آیتالله هاشمی رفسنجانی بر مدیریت کشور، در ماهها و سالهای آینده آشکارتر میشود.
*امیرعلی جعفری